نوشته شده توسط : محمد جهانيان

بهنمیر یکی از شهرهای استان مازندران ایران است. این شهر در شهرستان بابلسر واقع شده‌است.

در گذشته نام این شهر بهمن میر (بهمنمیر )بوده است که به مرور زمان بر اثر تلفظات مختلف به بهنمیر تغیر نام پیدا کرد. بهنمیر یکی از شهرهایی است که از طریق محله میرود به دریا متصل است و منظره جنگل و دریا در کنار هم هر ساله مسافران زیادی را به سمت خود جذب می‌کند. بهنمیر در چهار راهی قرار دارد که از یک سو به بابلسر ، از سویی به بابل ، از سویی به کیاکلا و قائمشهر و از سوی دیگر به جویبار و ساری مرتبط می‌شود. سجاد محله، آغوزبن، حاجیکلا، هزار چهل، بازارسر، کریم کلا ، روشندان ، میرود ، کاله ، عربخیل و ...نام تعدادی از محلات این شهر هستند. محصول عمده این شهر توت فرنگی بوده و باغات کیوی نیز بسیار معروفند. گذر اتوبان ۸ بانده ساحلی از این شهر بر رونق و آبادانی آن در سالهای اخیر افزوده است.

نام بهنمیربرگرفته از((بند امیر))است.بندامیر بندی بود بر روی رودخانه تالار درسامان غربی بهنمیروبه نام امیر پازواری شاعرو عارف مشهورخطه مازندران نامگذاری شده بود ودرآن بند کالاهای تجاری تخلیه می شدولی درحال حاضراثری ازآن بندوجود ندارد.
*
نام دیگر بهنمیر در کتب فرهنگ جغرافیایی ایران ولغت نامه دهخدا ((بانصر))می باشد که بانصر نام یکی از دهقانان قدیم بابلسر بود..در سال 615(ه.ق)چهار برادر به نام های حاجی محمد جان وحاجی شریفاوحاجی طالباوحاجی نبیاازلاریجان آمل وارداین منطقه شدند.حاجی شرفیا درراه مکه فوت ودر اطراف جد خویش دفن گردید وسه برادر دیگر دربهنمیر ماندگار شدند.

آثار وابنیه تاریخی بهنمیر

* مقبره سید مرتضی مشهور به درویش امیروسید رضی مشهور به درویش حاجی وسید
* قاسم که دونفردر عزیزک ونفر سوم درجوار رودخانه تالار دفن می باشد.
* صید گاه شیلات میرود( در دهه40)
* آستانه سید قاسم واقع در((بازارسر)) بهنمیر
* بقعه بی بی معصومه روشندان بهنمیر
* تپه تاریخی دارابدین روشن



موقعیت جغرافیای بهنمیر

*
شهر بهنمیر در مختصات جغرافیایی52درجه و49دقیقه و54ثانیه طول شرقی و36 درجه و39 دقیقه و59ثانیه عرض شمالی قرار دارد.
*
بهنمیر از شرق به شهرستان های قائم شهر وجویبار وساری واز جنوب به شهرستان بابل واز غرب به شهرستان بابلسر واز شمال به دریای نیلگون خزر متصل می باشد.
*
رود خانه تالار با عبور از ضلع جنوب غربی شهربه دریای مازندران می ریزد.شهر بهنمیر دارای 8منطقه(محله)وحدودا جمعیتی بالغ بر7556نفر ومساحت 2/5کیلو متر مربع می باشد.

 

مشخصات این شهر در سال 1378 با جمعیت 21846 نفر و مساحت1/90کیلومتر مربع و دارای 17 روستا ثبت گردیده است .

در این شهر 27 مسجد ، 27 نانوایی ، 35 واحد تکیه ،3 بقعه امامزاده ،تپه تاریخی داراب دین کتی ، 2 واحد کتابخانه ، 25 دبستان ،11 واحد مدرسه راهنمایی و 3 واحد دبیرستان وجود دارد .

روستاهای شهر بهنمیر عبارتند از :

بهنمیر، سجاد محله, کاله ، عربخیل ، سرخدشت ، گالشکلا، روشندان ، کریم کلا ، ازن آباد، داراب دین روشن ، هلی باغ ، افراتخت ، کهنه محله میرود، نفت چال ، کرفون ، پارومحله ، منگلاب و عزیزک.

عکس میدان بهنمیر:

محمد جهانیان

منابع:

ویکیپدیا

http://mm005.blogfa.com



:: موضوعات مرتبط: شهر بهنمير , ,
:: بازدید از این مطلب : 163
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان

١-گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.
2 -سعی کنیم بیشتر بخندیم.

3- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.

4- با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.
5 -گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.
6 – بیشتر دعا کنیم.
7 -در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم.
8- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.
9- لذت عطسه کردن را حس کنیم.
10- قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم.

11- زیر دوش آواز بخوانیم.
12-سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .
13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.
14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.
15- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی کنیم!
16- از تفکردرباره تناقضات لذت ببریم.
17- برای کارهایمان برنامه‌ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته کار مشکلی است!
18- مجموعه‌ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... برای خودمان جمع‌آوری کنیم.
19- در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.
20- گاهی در حوض یا استخر شنا کنیم، البته اگر کنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.
21- گاهی از درخت بالا برویم.
22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.
23- گاهی کمی پابرهنه راه برویم!.
24- بدون آن که مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم.
25- وقتی کارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یک بستنی بخریم و با لذت بخوریم
26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا کنیم.
27- سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور فعال گوش کنیم.
28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .
29- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس کنیم.
30- زیر باران راه برویم.
31- کمتر حرف بزنیم و بیشترگوش کنیم ..
32- قبل از آن که مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش کنیم و مراقب تغذیه خود باشیم
33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.
34- اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم.
35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.
36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم.
37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیک تر شویم.
38- گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.
39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم.
40- از هر آنچه که داریم خود و دیگران استفاده کنیم ممکن است فردا دیر باشد.

منبع: مجله الکرونیکی موفقیت



:: موضوعات مرتبط: موفقيت , ,
:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان

همگی ما میدانیم که انیشتن این فرمول (e=mc2) را کشف کرد .امّا واقعیت آن است که چیزهای کمی در مورد زندگی خصو صی اش میدانیم .

او با سر بزرگ متولد شد: وقتی انیشتن به دنیا آمداو خیلی چاق بودو سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد،فرزندش ناقص است،امّا بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
او خیلی دیر زبان باز کرد: یکی دیگر از مشهورترین جنبه های کودکی انیشتن این است که خیلی دیر زبان باز کردو دیرتر از بچه های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود انیشتن ،او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بودو بعد از آن هم حتّی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت میکرد.به دلیل پیشرفت کند کلامی انیشتن،و گرایش او به بی توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بودو در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل،او را کند ذهن بدانند .البته در زندگی انیشتن ،این اولین و آخرین باری نبود که چنین انگ ها و نظرات آسیب شناسانه ای به او نسبت داده میشد.
حافظه اش به خوبی آنچه تصور میشد نبود :مطمئناً او میتوانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،امّا برای به یادآوری چیزهای معمولی واقعاًحافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و یا به طور مثال او سرعت صوت را از حفظ نمیدانست و وقتی از او در این مورد سوال میکردندمیگفت اینها چیزهایی است که همه آنرا میدانند پس من وقتم را برای دانستن آنها تلف نمیکنم .
او از داستانهای علمی -تخیلی متنفر بود: انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود.زیرا که احساس میکرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم از علم می شوندو در عوض به آنها توهم باطلی از چیزهایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهند.به بیان او "من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم .زیرا که آن به زودی می آید."به این دلیل او احساس میکردکسانی که به طور مثال بشقاب پرنده ها را میبینند باید تجربه هایشان را برای خودشان نگه دارند.
او در آزمون ورودی دانشگاه رد شد: در سال 1895در سن 17سالگی ،انیشتن که قطعاً یکی از بزرگترین نوابغی است که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده مثل تاریخ و جغرافیا رد شد. وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد،او گفت :آنها بی نهایت کسل کننده بودند و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را نداشته است.
علافه ای به پوشیدن جوراب نداشت: انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب میشود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکندو این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت .علاوه بر این او هرگز برای خو شایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید،او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن (آن هم از روی پوشش)چه اهمیتی میتواندداشته باشد؟
او فقط یکبار رانندگی کرد:
انیشتن برای رفتن به سخنرانیها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینانش کمک می گرفت .راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت میکرد ،بلکه همیشه در طول سخنرانیها در میان شنوندگان حضور داشت و به طور دقیق آنها را حفظ میکرد .یک روز راننده انیشتن به او پیشنهاد داد که جایشان را عوض کنندو او جای انیشتن سخنرانی کند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود زیرا انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعاً کسی نمی توانست او را از راننده اصلی تمیز دهد. سخنرانی به نحوی عالی انجام شد ولی دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.در این حین راننده باهوش گفت "سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز میتواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتن از میان حضار بر خواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
الهام گر او یک قطب نما بود : انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه روز تولد از پدرش دریافت کرده بود.وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده مینمود،سعی می کرد طرز کار آن را درک کند.او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
راز نهفته در نبوغ او: بعد از مرگ انیشتن در 1955مغز او توسط توماس هاروی برای تحقیقات برداشته شد.اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.هاروی تکّه های از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد.از این مطالعات در یافت میشودکه مغز انیشتن درمقایسه با میانگین متوسط انسانها ،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است .همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته ،که این مسئله امکان ارتباط آسانتر سلولهای عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد.علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم وچگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است.

gaj.ir : منبع

 



 



:: بازدید از این مطلب : 146
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 4 شهريور 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد جهانيان

1)    پروفسور حسابی به بسیاری از روستاهای ایران مسافرت می کردند ( 15 روز تعطیلات نوروز و 2 تا 3 ماه تعطیلات تابستانی ) مسافرت به تمامی کشورهای اروپایی ( فرانسه ، انگلستان ، آلمان ، ایتالیا ، اتریش ، سوئیس ) و اسکاندیناوی ( دانمارک ، سوئد ، نروژ ) ، کانادا ، امریکا ، روسیه و تمام کشورهای اروپای شرقی ، مصر ، عربستان ، لبنان ، سوریه ، اردن ، ترکیه ، الجزایر ، چین ، ژاپن ، هند ، و کشورهای آسیای میانه هنگ کنگ ، تایلند ، تایوان ، سنگاپور ، آلاسکا و ... نشان دهنده میزان علاقه ایشان به شناخت کشورهای جهان است .

 

2)    برای حل معادلات پیچیده علمی به ویژه محاسبات تئوری شان ، کتابچه های متعددی با برگ های شطرنجی و یک مداد پاک کن داشتند و برای حل یک معادله ، گاه تا شش ماه - حتی در بستر بیماری – کار میکردند .                                                                                  استاد همچنین از قسمت سفید کارتهای دعوت سمینارهای علمی ، برای حل معادلات استفاده میکردند و گاهی به طنز میگفتند « ای کاش هر دو روی این دعوت نامه ها سفید بود تا از آن ها بیشتر استفاده میکردم .»

 

3)    برای ساخت برخی قطعات صنعتی ، تا پاسی از شب کار میکردند . برای مثال حدود هشت ماه  هر روز به یک تراشکار در جنوب شهر مراجعه میکردند و برای ناهار قطعه ای بیسکویت می خوردند تا بتوانند قطعات مورد نظر خود را بسازند و کشور را از واردات بی نیاز کنند .

 

4)    استاد دیوان حافظ را به خوبی می خواندند و تمام نکات عرفانی و فلسفی غزلیات خواجه را تفسیر میکردند . ایشان معتقد بودند که به عنوان یک ایرانی ، نباید غزل حافظ را غلط خواند یا غلط فهمید.

 

5)    هیچ گاه از تحصیل علم غافل نشدند و طی 38 سال پایانی عمر خود ، شبی یک ساعت به فراگیری زبان آلمانی می پرداختند و در این راه به جایی رسیدند که یک استاد زبان آلمانی به نام دوریس که از دوستان بسیار خوبشان بود ، برای ایشان نوشت که اگر کسی شما را نشناسد فکر میکند که مادرتان آلمانی است .

 

6)    هر وقت از خواندن و پژوهش فراغت می یافتند ، به باغبانی می پرداختند و در مواقع لزوم از بیل زدن باغچه های خانه و یا خالی کردن آب حوض خانه اش ابایی نداشتند.

 

7)    استاد ، فرزندان خود را از کودکی تشویق به فراگیری و انجام فرائض دینی میکردند و حتی آنان را به تلاوت آیات با لهجه صحیح عربی و درک کامل معانی وا میداشتند .

 

8)    اساتید دانشگاه معمولا به طور متوسط میتوانند دو نسل دانشجو را تربیت کنند ، ولی پروفسور حسابی توانستند هفت نسل استاد و دانشجو را تربیت کنند که این امر یکی از نتایج عمر پر برکت ایشان است .    

منبع: hessabi.blogfa.com/



:: بازدید از این مطلب : 174
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 31 مرداد 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد